این ماه هم خبری نشد

معجزه خداوند نزدیک است
این ماه هم خبری نشد
ن : مامان پارسا ت : جمعه 21 شهريور 1393 ز : 23:0 | +

انتظار من همچنان ادامه دارد چون من این ماه هم نتیجه نگرفتم ای خدااااااااااااااااااا بعضی وقتا به جایی میرسم که فک میکنم خدا واقعا منو نمی بینه نعوذبالله. من نا شکری نمی کنم ولی خب اگه یه کارگر از صبح تا شب کارکنه و صاحب خونه مزدشو نده چقدر دلش میشکنه من دلم خیلی شکسته یکی از دوستام امروز دعوتم کرد خونشون گفت تمام دوستای دوران دبیرستان دعوتن خونش منم چون میدونستم میخوان همهشون ازم بپرسن بچه داری؟ نرفتم گفتم مهمون دارم نمیتونم بیام حالا واقعا مهمون داشتم ولی اگه میخواستم برم میتونستم برم این ماه دیگه نرفتم دکتر چون واقعا ناراحتم تصمیم گرفتم دیگه نرم پیشش برم یه دکتر دیگه انقدر مزاحم خالم شدم که دیگه روم نمیشه برم انقدر مهربونه هر وقت میرم خونشون میگه سلام گلم خیلی خوش اومدی همین که سنامون به هم نزدیکه خیلی خوبه منو میفهمه و همش میگه نتیجه میگیری خالم یه طوطی کاسکو داره که حرف میزنه خیلی بی شرف زرنگه انگار اونم میدونه ما یواشکی میریم اونجا هر وقت مادربزرگم از ظبقه سوم داره میاد پایین سریع صدای پله در میاره مام میریم تو اتاق پسرخالم قایم میشیم و مادر بزرگم وقتی میاد پایین مارو نمیبینه یه شب شوهر خالم گفت بیاید ببرمتون بالا شهر تهرانو ببینید منو شوهرم و پسر خالم لباس پوشیدیم و رفتیم وای چه برجای قشنگی چه هوای خوبی چه ماشینای باکلاسی دلمون نمیومد بریم خونه* اون شب خالم نیومد گفت من میرم بالا یه سروگوشی آب بدم مام رفتیم تهران گردی خییییییییییییلی خوش گذشت واقعا میگما خیلی عالی بود خالم زنگ زد گفت کجایین بیایین دیگه تا لو نرفتیم مام سریع برگشتیم خونه تا بخوابیم که صبحش بریم دکتر اون خالم که طبقه دوم میشینه اومده بود از این خالم که ما خونش بودیم نون بگیره ولی چون در بسته بود اونم دیگه برگشته بود حالا کارای خدا صدای مارو نشنیده بود چون منو خالم داشتیم دقیقا پشت در حرف میزدیم وای چقدر الان که میگم اینارو استرس و هیجان اون موقع میاد تو وجودم خلاصه هم خالم اینا هم طوطی شون با من در حد توانشون همکاری کردن خدا خیرشون بده ما تو جاده فیروزکوه جریمه شدیم با دوربینای تو جاده برای شوهرم پیام اومد یه شب که یکی دیگه از خاله هام اومده بود شهر ما وقتی وارد خونه شد درو که باز کرد برگه جریمه رو که اداره پست آورده بود انداخته بود لای در بر داشت به من گفت این برگه جریمه ماشینتونه کجا جریمه شدین من رنگ از رخسارم پرید گفتم نمیدونم حالا شانسی که آوردم رو برگه فقط نوشته بود کنترل نامحسوس از طرف اداره پست ارسال شد وای خدا چه لحظه ای بود حالا مامان منم برعکس میکنه هی جلو اونا میگه کجا جریمه شدین هان ؟بگو کجا ؟منم هی اشاره میکنم هی ابرو بالا میندازم اصلا متوجه نمیشه پامو به پاش فشار دادم تازه دوزاریش افتاد اونم شکر خدا بخیر گذشت راستی من حتما ماجرای آشنایی با شوهرمو مینویسم منتظر باشید

 



نظرات شما عزیزان:

هر چی
ساعت17:43---22 شهريور 1393
ممنون که برای حرفم ارزش قائل شدی عزیزم راستی ناراحت نباش و تو همه ی کارای خدا یه خیری هست. مطمئن باش خدا صداتو می شنوه و حتی از مادرت هم بیشتر دوست داره!همه چی به موقش.
امیدوارم تو و شوهرت همیشه عاشق هم بمونید و خوشبخت باشید
پاسخ:سلام هرچی جان ممنون که به وبلاگم سر میزنی اگه مجردی انشاا... همر دلخواهتو پید کنی اگه متاهلی که انشاا... خوشبخت بشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by mamaneparsa
This Template By Theme-Designer.Com